شرح: خونه ی مادربزرگ جای عجیبی بود، پر از چیزای عجیب.همونطور که اونجا نشستم شروع کرد به انگشت کردن خودش دقیقا کنارم، این کارهاش باعث میشد بیشتر احساس ناراحتی کنم.این برخورد معمولی تو نبود، ترکیبی از کارتون و هنتای بود که هم هیجان زده ام میکرد و هم وحشت زده ام میکرد.